یک دانشجوی پزشکی



یکی از دیالوگ های پایانی شهر زندگی و مرگ ه
فیلم حول محور جنگ بین ژاپن و چین در سال 1938 که در جریان اون پایتخت چین توسط سربازان ژاپنی اشغال میشه و چه جنایت هایی مرتکب میشن
جنگ همینه هیچ چیز قشنگی توش نیس. نمیدونم شاید بخاطر ماجرای بمبی که امریکا روی هیروشیما و ناکازاکی انداخت همیشه تو ذهنم از ژاپن یه کشور صلح طلب اما متحمل خسارت ساخته بودم با اینکه کامی کازه از ابداعات ژاپنی ها بود. این قضیه به نظرم نقش رسانه رو در سیاه نمایی امریکا روشن تر میکنه
بگذریم
تو سکانس پایانی فیلم دوتا سرباز ژاپنی که مامور شدن دوتا اسیر رو اعدام کنن اونا رو میبرن تو جاده ازادشون میکنن و میگن فرار کنین.تتا از پشت بزننشون. روش کثیفی واسه کشتن ه اما در قیاس با سایر حنایت هاشون یه چیز عادیه. قبل از اینکه بهشون شلیک کنن یکی از سربازا میگه زندگی سخت تر از مردن ه و خودکشی میکنه
میخواستم در مورد مرگ و زندگی بنویسم که به اینجا رسید

همکار روانپزشکم ازم پرسید تا حالا شده ارزو کنی کاش هرگز به دنیا نیومده بودی گفتم خیلی زیاد

من خود خواهم
شما چطور
خودخواهی که فقط قتل و سرقت و تعرض به حقوق دیگران نیس
به نظرم خودخواهی قویترین حس آدمه
تمام کارایی که میکنیم بخاطر خودمونه
من من من
اگه من ی میکنم واسه اینه که راحت تر زندگی کنم
اگه به خیریه کمک میکنم بخاطر اینه که حس خوبی ازش میگیرم
اگه بچه دار میشم بخاطر اینه که وقتی 60 سالم شد یکی باشه که یه لیوان آب دستم بده
اگه به جنگ میرم و احتمال میدم تو جنگ کشته بشم جدای از بحث بهشت و حوری و نهر عسل، حس رضایت از خوده
اگه مادر میشم و بخاطرش  اندامم به هم میریزه پیر و زشت میشم بخاطرش از خیلی لذت هام میگذرم واسه تجربه ی لذت حس مادر بودنه
اگه رژیم میگیرم و بخاطرش خودمو عذاب میدم واسه ظاهر بهتر یا زندگی سالمتر خودمه
حتی آتش نشانی که بخاطر نجات جون یه انسان دیگه جون خودشو فدا میکنه بخاطر اینه که اگه این کار رو نمیکرد تا اخر عمر عذاب وجدان میگرفت
اگه خودکشی میکنم بخاطر اینه که زندگی رو با حس بد نمیخام

بابت کارایی که کردم پشیمون نیستم
واقعا معتقدم لازم بوده این کارها و حتی اشتباهات رو انجام بدم تا به اینجایی که الان هستم و رسیدم برسم
حتی به غلط
نسبت به خودم از زندگیم راضیم
اینده هم باشه واسه بعدا
فعلا که میگذره
فردا هم خدا بزرگه

.

خونه ی آرزو. معین


فیلم بسیار عالی به نام مالنا
تعریفشو زیاد شنیده بودم
معروف ترین سکانسش اون قسمتی هست که مالنا تو میدون شهر با ارایش غلیظ و موهای رنگ شده رو صندلی کافه میشینه و سیگار روی لبش میزاره. بیش از ده نفر واسش کبریت و فندک تعارف میکنن
چرا؟
چون مالنا زیباترین زن شهره که به تازگی بیوه شده و از نظر مردان شهر دست یافتنی
مردهای زیادی از ابروی خودشون میگذرن و شانسشونو امتحان میکنن
برگردیم به اون سکانس معروف. چنین صحنه ای رو من زیاد دیدم. خیلی جاها. احترام غیر واقعی و تملق آمیز با هدف مشخص
همکار لوند و زیبایی تو بیمارستان  داشتم که فقط چند روز با من کشیک داد اما توجه خیلیا بهش جلب شد. بعضیا کنجکاوی و بعضیا اون هدف مشخص
پرستار آقا که الان دو ساله با من همکاره و تو این مدت چندین بار از من شام گرفته به بهانه های مختلف و متاهل هم هست وسط شیفت رفت از سوپروایزر مرخصی ساعتی گرفت که ذرت مکزیکی بخره واسه اون همکار من! همین بنده خدا تا حالا یه لیوان آب دست من نداده
بهیار اقا داریم که سه فرزند داره و 36 سالشه شغل دومش مغازه بستنی فروشیه. واسه همکار زیباروی ما بستنی گاومیش اورد
ناحق نگم یه بار واسه ما هم اورد اما خب این یکی معنی دار بود
دوتا نگهبانا بهش پیام داده بودن
یکی از پرستارامون که به شدت جانماز اب میکشه و الان هم پیاده روی رفته کربلا همچنان بهش پیام میده
کافیه از چشم نفر سوم به این قضایا نگاه کنیم که ببینیم چقدر چنین رفتار هایی زشته
هَوَل. چیز دیگه ای من به ذهنم نمیرسه
گدایی توجه، به امید چند کلمه صحبت یا اونایی که خیلی بلند پرواز بودن شاید هم آغوشی
اعتبار و احترام خودشون رو زیر سوال میبرن

ارزششو داره؟ مطلقا

.

سیگار صورتی. زد بازی

جامعه ی ما در فاز گذره از سنت به مدرنیته
مرگ اخلاق
اما گاهی به این فکر میکنم که اخلاق یه چیز قراردادیه که خوومون ساختیم درست و غلط بصورت صرف وجود نداره. اینجوری نیس که بتونیم بگیم سیاهه یا سفیده
هرکدوممون تو زندگی انتخاب هایی میکنیم که در راه رسیدن به اهدافمون گاهی درسته گاهی غلط اما واسه اون چیزی که الان هستیم اشتباهات گذشته مون لازم بوده
اینکه رشته تحصیلی من درست بوده یا غلط به هدفم بستگی داره
اینکه انتخاب من از فردی به عنوان همسر اینده درسته یا غلط بازم طرز فکر منه که تعیینش میکنه
سنت میگه افتاب مهتاب ندیده باشه با لباس سفید بیاد با کفن سفید بره تو قبر. مدرنیته میگه خودشو بشناسه تجربه داشته باشه هر وقت هم خواست بره دنبال زندگی خودش
ما الان یه جایی هستیم این وسطا ترکیبی از هر دو. خیانت در عین تاهل زیاد دیدم. طرف بخاطر نگه داشتن چیزی که اسم نمیبرم تا قبل از ازدواجش محدودیت داشته. بعد از ازدواج هم شوهرشو داره هم معشوقه ی قبل از ازدواجشو
آقای 28 ساله ای که با دختر 11 ساله ازدواج میکنه. اون دختره چی میفهمه از عروسی به جز یه مهمونی و لباس خوشگل و.  و ارواح عمه ش که اون پسره هم تا حالا ویرجین مونده
روابط قبل از ازدواج به شدت ممنوعه س اما هست. همه جورش هم هست با مشکلات بیشتر هم هست. روابط مخفی بعد از ازدواج هم که به به
ادامه ش رو بعدا مینویسم

یعنیا این رضا بهرام و حجت اشرف زاده عامل اعتیادن
 این آهنگا رو که گوش میکنم میخام بشینم باهاش سیگار بکشم
قشنگ حال میده 50 بار هر اهنگشو گوش کنی با هر بار گوش دادن یه نخ سیگار بکشی
در این حد لهم که نصفه شبی اگه کشیک نبودم خودمو به اولین دکه میرسوندم دو سه تا پاکت بهمن آبی میخریدم شایدم کنت قرمز

ادماموجودات اجتماعی هستن
نه که کسی از تنهایی مرده باشه
اما اگه قرار باشه رابینسون کروزوعه باشی شانس زنده موندنت کم میشه
بگذریم
بنیان خانواده و ازدواج واسه ادامه پیدا کردن نسل بشر ضروریه اما واقعا به نظرت اونقدر بدرد بخور هستی که بخای یکی مثه خودت پرورش بدی؟ تو واسه اجتماع چه کار مفیدی انجام دادی که یه بچه از خانواده ی تو بخاد ادامه دهنده ش باشه؟
اصن شرایط پرورش فرزند رو داری؟ رفاه از نظر حداقل ها؟ یا به امید اینی که هرانکس که دندان دهد نان دهد؟
خیلی از موارد هستن که دندان دارن و نان ندارن در نهایت از گرسنگی میمیرن
یا نگم از مرگ هایی که تو مناطق حاشیه کلانشهر ها اتفاق میوفته به خاطر
هی بچه دار میشی چون شوهرت پسر میخاد. هیچی نگم
بچه دار میشی که نگن بچه ش نمیشد
اگه یکی داشته باشی که میگن همین یکی بود و دیگه نمیتونه بزاد
یکی که کمه. بچه همبازی میخاد
بچه خواهر برادر میخاد
توجیه ها فوق منطقی
بچه دار میشه که بنیان زندگیشو محکم کنه. شوهره به فکر طلاق نیوفته
بچه دار میشه که دلخوشیش باشه و بگه پای بچه م موندم وگرنه طلاق میگرفتم
بچه دار شده که اموالش بعد مرگ دست دولت نیوفته. حالا انگار طرف گنده ملّاک تهرانه. تو آه نداری با ناله سودا کنی
بچه دار میشه که عصای پیری و کوریش بشه نگم
بچه دار میشه که حاصل عمرش باشه. حاصل عمرت باید کارای به درد بخوری باشه که واسه دیگران انجام میدی
. کاری به شرایط جامعه و تشویق به زاداوری و توجیهات مسخره شون ندارم اما دقیقا به هدف میزنن. اونایی که چهار کلاس سواد دارن و میفهمن چی به چیه که زیر بار نمیرن  چهار تا روستایی کم سواد و گاهی از بی امکاناتی لبیک میگن

دو سه روزه اعصاب ندارم و بداخلاق شدم. نمیدونم چمه


اینجا زود ازدواج میکنن
انتخاب های اشتباه و شتاب زده
هم خانواده هم خود فرد
تو سنی که درک نمیشن ازدواج میکنن که برن یه جای بهتر
خانواده ی مناسب تر
با فردی که از نظر سنی حداقل نزدیک تر باشه
نتیجه هم معلومه
اونایی که حمایت خانواده رو دارن جدا میشن
اونایی که ندارن میسازن و میسوزن و میسوزن
واسه بچه هاشون زندگی میکنن
حداقل این چیزیه که خودشونو باهاش دلداری میدن
وقتی به افسردگی دچار میشن تظاهرات جسمی رو بهانه میکنن مثه سردرد و چیزایی که نمیشه ثابت کرد
توی این جوامع بیماری دو چیزه، درد و تب
وقتی با چند کلمه به وضعیت روانیشون پی میبرم و ازشون میپرسم خانوم اعصابتون چطوره؟ میگه بچه ها اذیت میکنن. میگم بابای بچه ها چی؟ هیچی نمیگن
بچه رو بهانه میکنن و میگن واسه بچه هامون جدا نشدیم اما تو دلشون میدونن که نمیتونستن جدا بشن خانواده واسشون راه برگشت نذاشته
اگه برگردن و جدا بشن، مردم چی میگن تکلیف بقیه ی خواهر برادراشون چی میشه. انگ طلاق
نگاه جامعه به یه مطلقه
خرج زندگی
به فرض دوباره ازدواج کنن. کسی که میاد سراغشون از قبلیه بدتر نباشه بهتر نیست. معمولا خیلی بزرگتر و حتی شاید با فرزند از همسر قبلی
این آینده ی عمده خانوم هاییه که شغل و هنرشون فقط خانه داریه
چون شغل و به تبع اون منبع درامدی ندارن
حالا هرچی هم خوشکل باشن و آشپز باشن. 
زیبایی یه سرمایه ی رو به زواله و ارزش چندانی نداره

عجب سیندرلاهایی


یکی از پیج های اینستا جمله ی جالبی نوشته بود
قبل از اینکه با پولای باباتون پز بدین ببینین باباتون هم میتونه با شما پز بده یا نه
اوایل که دانشجوی پزشکی شده بودم خب دوستا و همکارای بابام ازش میپرسیدن پسرت چی قبول شد و وقتی میدیدم بابام با افتخار میگه پسرم پزشکی قبول شده قند تو دلم آب میشد. وقتی آخرین تیر ترکششون رو رها میکردن و میپرسیدن آزاد؟ بابام میگفت نه دولتی و دوستاش عمده ی پشماشون میریخت که نگم براتون از حال بابام
این ماجرا سر قضیه داداشم هم تکرار شد و کلا خانواده رو در این مورد سرافراز کردیم
7 سال پزشکی من گذشت واسه جشن فارغ التحصیلیم علاوه بر پدرمادر و برادرم، پسرخاله م هم اومده بود. از من یه سال بزرگتره و به هم نزدیکیم
دو هفته بعدش که باهم رفته بودیم کوه، بهم گفت روز جشن فارغ التحصیلیت بابات خیلی خوشحال بود. اما فارغ التحصیلی من بابام اصن نیومد.
باباش معلمه و خیلی دوست داشت اونم پزشکی قبول بشه میتونم حسش رو حدس بزنم وقتی همکاراش ازش در مورد پسرش میپرسیدن
سال اول یه کاردانی قبول شد تو مایه های دامپروی و اینا توی یکی از شهرهای خیلی محروم
یه ترم بیشتر دوام نیاورد و برگشت
به همه گفته بودن دامپزشکی قبول شده. حتی منم تا بعد از قبولیم توی پزشکی خبر نداشتم. سال بعد دوباره کنکور داد و برق دانشگاه آزاد قبول شد ولی بازم باباش راضی نبود
خدا رو شکر که بابام رو حداقل در این مورد سرافکنده نکردم


مطلبی رو که دارم مینویسم یه نظر شخصیه
مهریه رو کی داده کی گرفته!؟
خیلیا مهریه دادن خیلیا گرفتن. خیلیا بخاطرش تحقیر شدن خیلیا ازش به عنوان اهرم فشار استفاده کردن
مهریه چیه؟
هدیه ایه که مرد واسه نشون دادن علاقه و احترامش به زن میده؟
آیا نشون دهنده ی سطح احترامیه که مرد به رن میزاره؟
ایا اجر و قرب زن رو نشون میده؟
آیا پشتوانه ی زندگی زنه؟
همش حرف مفته.
در مورد تک تکش فکر کردم
اگه هدیه س که چرا تو شرایط ضمن عقد میارن؟ چرا همونجا تقدیم نمیکنن؟
ایا احترامه؟ ایا پول احترام میاره؟
آیا پشتوانه ی زندگی زنه؟
این یکی رو خیلی در موردش حرف دارم
اگه قراره مرد بخاطر هزینه ی مهریه به زنش احترام بزاره مرده شور این زندگی رو ببرن
اگه قراره وقتی زن جدا شد از این سرمایه استفاده کنه چرا واسه یه زن مطلقه یا بیوه با فرزند نسبت به یه خانوم ازدواج نکرده مهریه ی کمتری رو در نظر میگیرن؟
ایا غیر از اینه که یه مادر با فرزند مخارج بیشتری رو دارن؟
عبارتی در حقوق اسلامی داریم به اسم "مهرالمثل" واسه اینه که ببینن فردی با فلان شغل و فلان شان چقدر مهریه واسش تعیین میشه
چقدر توهین امیز
. اونایی که در مورد مهریه شون برنامه ریزی میکنن و با سودی که بعد از گذاشتنش توی بانک میخان زندگی کنن که بماند



این خواب دیدن هم داستان جالبیه ها
امروز یه خواب عجیب دیدم که دقیقا با همین جزییات تکرار شده بود
ترسناک، بسیار اشنا و بسیار عجیب
میفهمیدم خوابم اما تلاشی واسه بیدار شدن نکردم. میخواستم ببینم اخر این مارپیچ چیه که بازم تکرار شده.
در حدی که اون سوال بنیادی واسم تکرار شد
ایا من یه انسانم که خواب دیدم پروانه ام
یا پروانه ای هستم که دارم خواب انسان بودن رو میبینم

.

#سوگند


شغل مطمئن به چه کاری میگن؟ امنیت شغلی و مالی چیه
مثلا من مطمئن باشم که شغلم رو از دست نمیدم
اگه یه ماه مشکلی واسم پیش بیاد درامدم رو خواهم داشت
تا چه زمان واسه من این شغل هست و توانایی انجامش رو دارم
من که چنین چیزی شامل حالم نمیشه
وقتی فکر میکنم چه شغلی خوبه چه شغلی بد به هیچ نتیجه ای نمیرسم
کارمندی که با حقوق دو تومن استخدام رسمی شده خیالش راحت تره یا کسی که با درامد ماهی 20 میلیون تومن یا 50 تومن خودفروشی میکنه
کسی که خودشو عرضه میکنه خوشحاله؟
من خیلی به این فکر کردم اینایی که همش تو مهمونی و پارتی ن. زود به زود دوس پسر عوض میکنن تهش چی میشن. سوپرمدل هایی که میبینین، اون دخترایی که با دن بیریان همش دارن تفریح میکنن خوشحالن؟ مجبورن؟
اونایی که خودفروشن چند سال کار میکنن؟ اخر و عاقبتشون چی میشه. ده سال دیگه کجان؟
کی به فکرشونه. کی ازشون حمایت میکنه
وقتی بیمار بشن وقتی غمگین بشن
وقتی پیر یا زشت بشن. جذابیت قبل رو نداشته باشن
چی میشه

شاید اونقدر درامد دارن که طی دو سال همه اجداد منو بخرن و بفروشن
شاید اعتیاد پیدا کنن و تو جوب اروم بمیرن

شرایط زندگی همه مثه هم نیست. 


فیلم مغزهای کوچک زنگ زده رو دیدم.یکی از شخصیت های فیلم به اسم امیر حدود 30 سالشه ولی نمیدونه پدر مادرش کی هستن کنجکاوه ولی جرات نمیکنه از پدر خونده ش بپرسه چون از بعدش میترسه و نمیدونه چی قراره بشه
من یه جور دیگه نمیخوام بدونم
من ترسو ام آره
استوری زیاد میزارم، واسه اون میزارم، به عشق خودش، همونی که اینهمه ساله دوسش دارم حتی یه روز نبوده که به یادش نباشم
اگه اهنگ عاشقانه و غمگین گوش میکنم شعر میخونم شعر مینویسم فقط اون تو ذهنمه
میدونه؟ نه
منو میشناسه؟ بله
میخام حسم بدونه؟ هرگز
تو میفهمی یعنی چی که گاهی از تلفن عمومی بهش زنگ میزنم که فقط صدای الو گفتنشو بشنوم؟
خریت های عجیب تری که واسش کردم و نمیدونه
بهش فکر میکنم ضربانم بالا میره اخ نگم که وقتی از جلو محل کارش رد شدم.
افرادی که استوری هام رو میبینن چک نمیکنم
میخام به این فکر کنم که استوریامو میوت کرده
یا ندیده
ندیده که هیچی نگفته
که اگه واسه سنگ اینا رو گفته بودم و میتونست بشنوه تا حالا یه واکنشی داده بود
نه میدونم که ندیده 

آره آره


من
 هنوز واسم سواله که از زندگی کوفتی چی میخام
اگه میدونستم چی میخام و هدفم معلوم بود میتونستم بدستش بیارم
مثه دفعات قبل که اراده کردم و انجامش دادم
منی که ده دقیقه یه جا بند نمیشدم سال کنکور با چنان تمرکزی دو ساعت دوساعت درس میخوندم که اگه بچه ها تو کتابخونه میخواستن ازم سوال بپرسن آروم با نوک خودکار می زدن رو میزم که نپرم هوا.
مهربان که به هیچ نوع شیرینی شکلات غذا رحم نمیکرد الان بیشتر از دو ماهه که تعهد کامل به رژیم غذایی مربی ش داره چون هدفم رو تناسب اندام گذاشتم و رژیم سفت و سختش رو مو به مو اجرا میکنم
اگه من میدونستم چی خوشحالم میکنه و چی از زندگیم میخام
اخ که یه نشونه لازم دارم

استوری گذاشته بود از شلوغیا
اینقدر نگرانش شدم
چند ساعت بعد یهو فکر کردم اگه چیزیش بشه
من تکلیفم چیه
دوستی داشتم که معشوقش توی 31 سالگی فوت کرد. پسره همکار من بود و دختره رزیدنت چشم
بعد یه سال بهم گفت وقتی " ب" فوت کرد خیالم راحت شده مال کسی دیگه نمیشه اول تعجب کردم. ب عشق اولش بوده اما این حرفو بهم زد
گفت الان با کس دیگه ای ام، بهم ابراز علاقه میکنه اما اونقدرا دوسش ندارم. بود و نبودش یکسانه واسم
تو نه
تو نمیر
حتی اگه قراره مال کس دیگه ای باشی باش
خوشحال باش اما دور
باش نه به خاطر خودت که به خاطر من
اگه نباشی زندگیم سخت میشه
ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش


ما اختیار داریم؟ اشرف مخلوقاتیم به خاطر اختیار؟
ما اختیار چیو داریم؟
ما از روزی که به دنیا اومدیم بنده بودیم در بند بودیم
دربند نیاز هامون تفکراتمون اطرافیانمون
اختیار اینو داریم که اگه نخوایم نفس نکشیم زنده نباشیم غذا نخوریم یا گرسنه مون نشه
اختیار اینو داریم یا داشتیم که خانواده مون رو انتخاب کنیم؟
یکی از چیزای اولیه، قدرت انتخاب اینو داشتیم که به دنیا نیایم؟
حتی چیزهایی که خیلی ساده هستن و به چشم نمیان
مثلا اسم. من شک ندارم که اسم توی سرنوشت آدم مهمه.
من اگه محمد سبحان باشم با دانیال یا عثمان واسم یکیه؟
خیلی همه چیزو ساده گرفتیم و رد شدیم
آسون گرفتیم که سهل انگار شدیم
ساده انگاری همه ی مسائل باعث شده سطحی باشیم عمیق فکر کردن باعث میشه جزئیات رو ببینیم و سخت بگیریم

وگرنه اگه قرار بود مصرفی باشیم دو روز زندگی کنیم اکسیژن حروم کنیم بعد هم پشتمون رو بتیم و پاشیم بریم که چه فرقی داریم 



.

دنیای من حول محور خودم میچرخه
اگه توی کار خودمو غرق کردم جدای از درگیر کردن ذهن خودم واسه اینه که زندگی بهتری واسه خودم در آینده بسازم 
واسه اتفاقات روزمره و برخورد های دیگران تو ذهنم الگوریتم میکشم و پیش بینی میکنم
من دوسش داشتم
من دوسش دارم
اما دنیا بعد از تموم شدنش واسه من تموم نشد
زندگی کردم و میکنم غذا میخورم میخندم کار میکنم حتی سر قرار میرم
بعد از اون کسی رو دوست داشتم؟ مختصر
به اندازه ی اون؟ نه
عاشق کسی شدم؟ نه
تا چند سال پیش اصلا به خودم اجازه نمیدادم که حتی به اندکی هواخوری فکر کنم اوایل بخاطر تعهد درونی بعدها به خاطر تعهد به کسی که هنوز نیومده اما به مرور زمان دیدم اینا همش چرنده  
بیشتر قرارهایی که میرم یا اونایی که باهاشون اشنا میشم واسه اینه که آنالیز شون کنم گاهی سر همون جلسه ی اول نمیزارم به بار دوم کشیده بشه و شروع میکنم تک تک رفتارهاشون رو رمزگشایی میکنم. به روش آزار دهنده ای حرکات و افکارشونو تحلیل میکنم و به روشون میارم عملا معنی پنهان حرکات شون رو میکوبم تو صورتشون. بهت زده بهم نگاه میکنن و وقتی در پایان جلسه ی آشنایی بهشون میگم فقط از سر کنجکاوی باهات اومدم بیرون، ازم متنفر میشن
گاهی هم نمیشن چون میدونن که شروع کننده ی بازی من نبودم فقط گذاشتم که تو حریم شخصیم وارد بشن
همیشه گوشه ی ذهنم اینو نگه میدارم که این بهار زندگی منه، باید بترسم از خزانش

همینقدر خود خواه و مزخرف و اعصاب خورد کن مثه یه پیرمرد غرغرو


یه سال پیش کتاب گریت گتسبی رو خریدم ولی فرصت نشده بود بخونمش. ترجمه ی بسیار ضعیفی بود اما با سیر داستان خیلی حال کردم و فیلمشو دانلود کردم و کرک و پرم ریخت
آقای گتسبی جوان با ثروتی که معلوم نیس از کجا رسیده دائما تو خونه ی قصرمانندش مهمونیه. مهمونی های بزرگ و پر زرق و برق. همه ی اون مهمونیا رو میگیره به این امید که یه روز اونم بیاد
پیشنهاد میکنم اگه فیلم رو ندیدین این مطلب رو نخونین چون داستان رو میخام لو بدم و تحلیل کنم
اشتباهات زیادی میکنه اولیش اینکه بیخیال یه زن متاهل نمیشه. بیخیال نشدی  رابطه ت مخفیانه باشه نه که علنی ابرازش کنی
مخصوصا که پرونده ی مالی درستی نداری
یه چیز دیگه کثیف بودن ماجرای دختره س
اگه میخای از رابطه بری، برو اما روی پل نباش . یکی رو تموم کن و بعد دومی رو شروع کن.
به نظر من دختره یه فرصت طلب واقعی بود. کی بیشتر پول داره میره با اون، کی محبوب تره.
گتسبی در ابتدا فقیر بود و بنا به تلاش وگذر ایام و هوش منفیش پیشرفت کرد و ثروتمند شد. پریدن با پولدارا جالب نیست. از بعضی جهات خیلی خود خواهن
از خود راضی بودن آدمای پولدار همیشه واسم نفرت انگیز بوده و هست. حتی اونایی که خودشون رو افتاده نشون میدن یه مدت که باهاشون وقت بگذرونی متوجه حالاتشون میشی. ناخوداگاهه و نمیشه مخفیش کرد.
یه فقیر که پولدار میشه تا مدت ها بوی بی پولی  میده بخاطر همینه که چیزایی از پولدار بودن بهتره مثلا بچه پولدار بودن.
به فرض که تو با تلاش خودت پولدار بشی ذهنت همیشه نگران و برده ی محاسبات بی انتهای مالی میمونه
اصلا اگه به فرض از نظر ذهنی هم ارامش داشته باشی بازم یه چیزی رو نسبت به بچه پولدارا عقبی. سالهای از دست رفته ی زندگیت


هروقت کامنتای خواننده ها رو به صورت پست جداگانه جواب دادم و تحلیل کردم یکی اومد شاکی شد معمولا صاحب کامنت مذکور
یکی کامنت گذاشته بود قبلا بخاطر تعهد درونی با کسی نبودی، الان قرار میزاری شاید بعدا باهاشون بخوابی. چقدر تغییر کردی.
بریم که جوابشو تو ادامه ی مطلب با شرح و بسط توضیح بدم


بیماری داشتم میانسال با بوی تند سیگار که به تجربه میتونم بگم بهمن کوچیک بود
یه آقای 54 ساله که البته ظاهرش خیلی هم بیشتر میزد. از تو گوشیش یه لیست بهم نشون داد گفت میشه این آزمایشا رو واسم بنویسین؟
گفتم باشه به لیست نگاه کردم گفتم پدرجان اینا رو واسه خودتون میخاین؟ گفت آره چطور مگه؟
گفتم اینا آزمایش هاییه که قبل از کاشت مو میگیرن.
نگاهی به سر تقریبا بی مو ش انداختم و سکوت معنی داری اختیار کردم
لبخند گشادی زد در حدی کل محتویات دهنشو تونستم ارزیابی کنم و گفت 4 تا بچه دارم میخام مو بکارم و زن دوم بگیرم
چندتا پلک صدا دار زدم بعد گفتم باباجان در اسلام به جز تعدد زوجات به زدن مسواک هم توصیه فراوان شده. سر جمع تو دهنتون 4 تا دندون نیست که تازه همونام خرابن، زن دوم میخای بگیری
یادم نیس چی گفت اما دیگه تقریبا ازمایشا رو کامل نوشته بودم و دفترچه رو دادم بهش
از شدت تعجب بود شایدم عصبانیت که توضیحاتشو نمی شنیدم
به هرم مازلو فکر میکردم و نیازهای آدمیزاد دوپا . شایدم عروسک پشت پرده ای وجود داشت و من ازش بیخبر بودم


اگه نوشته هام گنگ و مبهم هستن به بزرگواری خودتون ببخشین این خاطره مربوط به اسفند سال گذشته س اما تو ذهن من کاملا واضحه قطعا نتونستم خوب تصویر سازی کنم اما حداقل این جمله ها و کنایه ها  ماجرا رو واسه حافظه زنگ زده م حفظ میکنن


جا داره از همین تریبون به خوانندگان محترم وبلاگم بگم قسمت ما که نشده ولی اگه شما ها یه روزی گوگوش یا لیلا فروهر رو تونستین زیارت کنین بهشون بگین به فکر توشه آخرتشون باشن هم سن و سالای اینا نفت شدن اینا هنوز میخونن.
هنگامه قر میده کمرش نمیگیره؟
بانو حمیرای عزیز ما شما رو بسیار جان، آیا این انصافه که دیگه نمیخونین؟ کفران نعمته والا. یه دهن بخونین عمو ببینه
اینقدری که من تا حالا واسه مهستی خدا بیامرزی فرستادم واسه پدر بزرگ و مادربزرگم نفرستادم. از عدل خداوند به دوره اگه بهشتی نشه.

ادما کم کم تغییر کردن. یعنی از اون چیز بی فرهنگ بیخودی که اوایلش بودن و شکار میکردن و خام میخوردن به مرور زمان متجدد شدن. پیشرفت کردن از مرحله ی کوچ نشینی به یکجا نشینی و در نهایت شهرنشینی رسیدن
نیاز نبود که برای حفظ خودشون و خانواده شون از حیوانات وحشی بترسن
اما خطر مهاجمین و غارتگری کماکان وجود داشت. باعث شد نیاز به دفاع حس بشه
سلاح ها به وجود اومدن و پیشرفت کردن

وقتی حیوون یا مهاجمی نبود که لازم باشه از خودشون در برابرش دفاع کنن این نیاز به خشونت در بشر وجود داشت ورزش های رزمی ابداع شدن. کشتی و بوکس و.
از به جون هم افتادن لذت میبرن. افرادی که محتاط تر هستن هم تماشا میکنن
با بهانه ی حفظ آمادگی برای دفاع که همش حرف ه
ادما به خشونت نیاز دارن
دو غریضه ی اصلی انسان شهوت و خشونته
همه تحرکات ما بخاطر این دو چیزه
مگه ورزش های رزمی غیر از اینه؟
این میل به برتری طلبی چیه که ملت خودشونو نابود کردن بخاطرش
پرنده ها واسه جلب توجه جفت زیباییشون رو به رخ میکشن یا حرکات خاص و نمایشی انجام میدن گاهی آشیانه های قابل اطمینان میسازن
گوزن ها بر سر جفت با هم میجنگن

شیرهای نر واسه حفظ قلمرو همدیگه رو میکشن
مگه آدما این کارا رو نمیکنن؟
لباس زیباتر، گوشی بزرگتر و کیفیت دوربین بهتر برای چه چیزی؟ هدفی که پشتش پنهانه
خونه های بهتر و بزرگتر و زیباتر میسازیم واسه کدوم غریضه؟
بدنسازی میره. با استرویید اوردوز میکنه که غول بیابونی بشه و جذاب به نظر برسه تا چی؟ جراحی زیبایی میکنی. عوارضش رو به جون میخری و خودتو توی عذاب میندازی که چی؟ 

برتر نسبت به همجنس باشه و جذاب واسه جنس مخالف

شاید در نگاه اول خیلی سخت باشه که بخای قبول کنی اما اصل ماجرا همونه اسمش عوض میشه
ما همه حیوانیم


نت ها بالاخره وصل شد و اینستا بازی و واتس آپ بازی دوباره شروع شد اما ایا باعث میشه من به وبلاگم بی توجهی کنم؟! هرگز
میشه اینستا نباشه و زندگیمونو بکنیم مثل قبلا که این لعنت الله علیه نبود
من یه بلاگرم و همچنان مینویسم
یکی از همکلاسیای دانشگاهم که یادم نمیاد هیچوقت با هم 5 تا کلمه حرف زده باشیم بهم دایرکت داده بود و گفته نوشتن رو کنار نزارین
خودش هم خوب مینویسه
یه کم ترسیدم. منظورش چی بود؟ وبلاگمو پیدا کرده یا چیله های اینستامو میگه؟ 

پ ن.
از اورژانس بیمارستان دیگه زدم بیرون. تو یه منطفه ی صنعتی نزدیک مشغول به کار شدم. بی دردسره پولش تقریبا همونه ولی خیلی استراحتیه. علاقه دارم به اورژانس؟ من به اجدادم خندیده باشم. نصف ماه خانه ی بهداشت کار میکنم یه مرکز 24 ساعته. نصف ماه هم اون منطقه ی صنعتی
پ ن 2.
قصد دارم تغییرات اساسی تری توی سیستم کارم بدم. پول بیشتر رفاه بیشتر کار کمتر، اما شهامت زیادی میخاد و متاسفانه خانواده مخالفن. به حرف خانواده گوش میکنم؟ نوپ
پ ن 3
سومیش مربوط میشه به اون
اما و اگر داره منتها امشب خیلی راحت به این نتیجه رسیدم که میتونم بهش بگم من مدتی احمقانه دوستت داشتم. حتی دوست داشتنت رو زندگی کردم. با تکیه بر قید زمان و یاداوری این موضوع که همه چی مال همون وقتا بوده از زیر بار این بلاهت عظیم درمیام  و اونم احتمالا با خنده یه سری ت میده و تمام. راحت میشم
پ ن 4 :
تلاش هام کم کم داره به نتیجه میرسه. به تناسب بدنی قابل قبولی رسیدم اما هنوز میتونه بهتر هم بشه


پدرجان باید بری پیش متخصص چشم که چشمتو با دستگاه ببینه
برای بار چهارم بود که اینو با صدای بلند داشتم داد میزدم. تنها اومده بود فقط یه چشمش دید داشت که همونم قبلا عمل شده بود. پیرمردی دیابتی بود با شنوایی ضعیف
صدای غر و لند یه مریض رو از بیرون شنیدم که داشت میگفت دکتر اعصاب نداره
بالاخره به هر ترتیبی بود حالیش کردم کجا بره. بیمار بعدی که اومد داخل داشت میخندید و گفت یاد ارباب رجوع های خودم افتادم اونام اینجوری هستن و باید ده بار بگم تا بفهمن. پرسیدم شغل شریفتون؟ گفت کارمند کمیته امداد هستم.قد بلندی داشت کت و شلوار روشن تنش بود با موهای جو گندمی و ته ریش کوتاه بور، ظاهرش 40 ساله میزد
دوتا دفترچه دستش بود سونو گرافی شکم و لگن میخواست واسه خودش و
گفت متخصص ن به خانومم گفته یه ازمایشی اوایل و یه سونو وسط دوره باید انجام بده
متوجه منظورش شدم ازمایش پروفایل هورمونای نه و سونو تخمک گذاری. مشخصا قصد فرزند آوری داره
خانومش فقط 17 سالش بود و طبق دفترچه خودش 47 ساله
حالم به هم خورد
سی سال اختلاف سنی
نوشتم و توضیحات رو دادم و با خداحافظی بدرقه ش کردم
احتمالات رو توی ذهن معیوبم بررسی کردم
دفترچه خانومه تحت پوشش همسر بود. نام همسر هم درست بود. تو سیستم کد ملی خانومه رو زدم. ثبت خانواده با خانواده پدرش بود
این اختلاف سنی میتونه نشون دهنده ی چند چیز باشه
-خانومه احتمالا همسر دومه و نقش ماشین جوجه کشی رو داره واسه اون آقا که تا این سن فرزندی نداره
-از سر ناچاری و احتمالا نیاز مالی یا نقص عضو از جمعیت تحت پوشش کمیته امداده و توسط آقاهه تطمیع یا شکار شده
-خانومه ازدواج قبلی ناموفقی داشته و جدا شده که بدون تغییر در سیستم خانواده تونسته ازدواج کنه و تحت پوشش همسر قرار بگیره یه چی تو مایه های صیغه
ممکنه اصلا اینا به من ربط نداشته باشه ولی یه بار روانی واسه جامعه ای هست که منم عضوی از اونم. میتونم بگم به من چه اما ذاتم نمیذاره و در حین حال موندم به مددکاری بگم یا با دخالت بیجام اوضاع خرابتر میشه


یه پیج روان‌شناسی و جامعه شناسی توی اینستاگرام رو دنبال میکنم که به مسائل کمتر گفته شده بها میده و بازشون میکنه.
موضوعی که خیلی جامع و کامل بررسیش کرده بود نحوه و محل آشنایی شما با دوست غیر همجنستون ه
از اشنایی با فامیل و همکلاسی و توی مترو تا.
یازدهمین موردش که مبسوط در موردش نوشته بود اشنایی توی مهمونی از طریق دوست ه
مثلا فاطی و محمد با هم دوستن. و اینا میان دوستاشون رو خیلی شیک به هم معرفی میکنن و خیلی هم راحت پذیرفته میشه. تو این روابط قبلا امار هم رو گرفتن و میدونن این پسره یا دختره چه شرایط اجتماعی و اقتصادی داره. باباش چیکاره س قبلا با کیا بوده. ماشین چی داره و و و
طی چند دقیقه مکالمه و ژست باکلاس گرفتن فرد از سینگل بودن خارج میشه
حتی ممکنه به رابطه ی وان نایت استند(معادل فارسیش خیلی دلچسب نیست و البته واسه وبلاگم خطرناکه) هم ختم بشه از طرف کسانی که خیلی سخت گیرن. شرایط ایجاب میکنه. واضح تر بگم جو میگیرتشون. حتی واسه تنها نموندن چندساعته توی مهمونی، تن به رابطه میدن
در ادامه ی پست از مشکلات این روش هم گفته بود که بگذریم
یکی از دوستام این پست رو واسم تو دایرکت فرستاد. زیرش نوشت باید وظیفه ت رو انجام بدی
.
چند دقیقه به عمق این حرف و مطلب فکر کردم
چه موضوعی باعث شده فکر کنه علت حضور من در فلان دورهمی، رابطه یه شبه بوده یا مثلا چون روابط اجتماعی قوی ندارم و سر و زبون دار نیستم حتما باید کسی معرفیم کنه یا حتی چون از نظر ظاهری جذابیت ندارم بخاطر موقعیت اجتماعی بتونم کسی رو جذب کنم
مساله دوم. وظیفه ی من در مورد چه کسی؟ در مورد اینکه یه دختری یه شب تو مهمونی تنها نمونه؟
ادم نباید خودشو در معرض تهمت دیگران قرار بده اما نمیشه واسه مردم هم زندگی کرد
یه بزرگی میگه هر کس با بدان بنشیند اگر طبیعت ایشان هم در وی اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد
زندگی سرتاسر درس و تجربه س


یکی از دوستام که ژنتیک خونده موضوع مقاله ی پایان نامه ش بودیه چیزایی در موردش میدونستم ولی ازش خواستم با جزئیات کامل واسم بگه که چیا دستگیرش شده. اما بعد از چند دقیقه رفتم تو فکر و خیال
تاری دید مخصوصا درشب پیدا میکنن و با معاینه چشم تشخیص واسه شون گذاشته میشه. با توجه با انواع مختلف طرح های وراثتیش سن شروعش فرق میکنه اما همشون جوان هستن و خوشبینانه چند سال فرصت دارن. درمان ها قطعی نیستن و نهایتا نابینایی کاملشون رو مقداری به تاخیر بندازن
وقتی فکر میکنی که قراره کور بشی و دیگه نبینی چه ولعی خواهی داشت برای دیدن چیزا جاها و کسانی که دوستشون داری مفهوم رنگ ابی و زرد و قرمز رو فراموش میکنی
میخای با همه چیز تو ذهنت خاطره بسازی و به خودت میگی نکنه فراموشش کنم. یکی از بدترین معلولیت هاس. شاید بدتر از مرگ

امید یه مخدر عجیبه
 هیچی رو حل نمیکنه اما شاید واسه گذران ایام کمک کننده باشه در مورد اون مشکلاتی که با زمان درست میشن و  نیازمند تحمل هستن
اینکه یه مدت صبر کنی و صبر کنی و صبر کنی به امید اینکه حل میشه که میگذره  که میای

خانمی حدودا 40 ساله با دو کودک خردسال اومد تو مطب. گفت علی اقا سرما خوردن گفتم خیلی خوب کاری کردن. حالا بشینن روی پای مامانشون تا من گلوشونو ببینم
خندید گفت نوه ی منه
تعجب کردم گفتم بهتون نمیاد
گفت شوهرم تو جوونیم تصادف کرد و فوت شد
منم دیگه پای بچه هام موندم و آخرتم رو ترجیح دادم.
پوکر فیس شدم و مکالمه رو ادامه ندادم
.
ازدواج مجدد چه اشکالی داشت که فکر میکنی دنیاخواهی حساب میشه. امیدوارم به تنهایی تونسته باشه زندگی قابل تحملی برای بچه هاش فراهم کنه اما شاید ازدواج مجدد و برخورد پدرخوانده بار جدیدی به مجموعه مشکلاتشون اضافه کنه جدای از این که خودم به چشمم دیدم موقع ازدواج در مورد یکی داشتن تحقیق میکردن و مسئله ازدواج مجدد مادر دختره بعد از فوت پدرش رو به عنوان یه امتیاز منفی در ارزش گذاری دختر حساب میکردن. مشکلات اجتماعی چقدر پیچیده هستن
.
* اگه راننده ی نیسان میشدم اینو پشت ماشینم مینوشتم


اومدم خونه دیدم بابام جلوی تلوزیون دست به سینه نشسته، اخم ها تو هم . سلام کردم به زور جواب داد . من که نفهمیدم چشه . لباس عوض کردم رفتم آشپزخونه و تازه شستم خبردار شد که قضیه چیه
مامانم بعد از سه سال که دست به موهاش نزده بود به بهانه اینکه هوا گرم شده و اذیت میشم ، رفته موهاشو کوتاه کرده اونم خیلی کوتاه نزدیک به مدل پسرونه. منم کلی اعتراض کردم که موهات حیف بودن چرا همچین کردی
بابای پنجاه و چند ساله ی من بخاطر اینکه مامانم موهاشو کوتاه کرده بود دلخور شده بودحالا فکر کن وقتی تو استوری این شکلی گذاشتی چقدر ازم فحش خوردی

پ . ن : خیلی خری

از بین خبرا به نظرم اون هواپیما که نخبگان توش بودن از همش بدتر بود
اونا بودن که ارزش داشتن مفید بودن و ارزش افزوده به این دنیا اضافه میکردن نه چهارتا بازیگر و فوتبالیست
یه ساله که سفر هوایی نداشتم تو دوره ی سربازیم هر ماه دو تا چهار بار مجبور بودم هواپیما سوار بشم و هربار همون ارزو، بدون هیچ استثنایی
واسه ده روز دیگه یه پرواز دارم. من هیچی، بقیه چه گناهی دارن. اونایی که سرشار از حس زندگی هستن

اونایی که سریال خاطرات خوناشام رو دیدن عموما نظرشون اینه که جذاب ترین شخصیت داستان دیمن سالواتوره س . بگذریم که مدل چشم و ابرو فرم صورتش و پوست سفید و موی خیلی مشکیش از همه دل میبره. لعنتی بهترینه
شخصیت خاکستری داره بسته به شرایط از فداکار تا خیلی خودخواه تغییر میکنه. برخلاف سایرین غیرقابل پیش بینیه ، بی رحمه ،دوست داشتنیه
بریم سر اصل مطلب 
سالیان سال عاشق یه دختره ، عشق یک طرفه ای که در ورای شوخ طبعی ،خشونت ، عیاشی ها و جنایت ها و استایل زندگی بی قیدش مخفیه . یه دختر . دختری که بازیش میده
روزی که میفهمه همه ی این سالها دنبال سراب بوده له میشه
تمام کار های خوب و بدی که میکنم حرفام ،حرکات برنامه ریزی شده یا تکانشی م همشون دیوارهای لایه لایه ای هستن که دور تا دور خودم کشیدم تا باطنم رو از خودم و دیگران مخفی کنم . اونقدر به خودم دروغ گفتم که دیگه یادم نمیاد چی واقعی بوده و چی رو خودم ساختم
اگه روزی دیوار رو خراب کردی قبلش یه چاقو تو قلبم فرو کن

مراجعه کننده ای داشتم که روی ساعدش خالکوبی قدیمی داشت با مضمون "قسم خوردم که بعد از تو نخندم"
بهش اشاره کردم و ازش پرسیدم این چیه؟ خندید بعد گفت هیچی! 

اگه همه چیزت نبود تتو نمیزدی 
وقتی ساکتم ازم میپرسن به چی داری فکر میکنی؟ منم میگم هیچی


دوست دارم بدونم دنیای روانشناس ها و روانکاو ها چجوریه
روانکاو بودن به همین سادگی نیست که  بدون کنکور بری دانشگاه پیام نور تورغوز آباد لیسانس روانشناسی بگیری و حتی نری بعد ژستش رو بگیری 
استاد روانپزشکی ما با حداقل بیست سال سابقه ی درمانگری بیماری های روان گفت من و همکارام هر کدوم دستی توی روانکاوی داریم اما هیچ کدوم روانکاو نیستیم .جلسات طولانی و متعدد برای شناخت و ریشه یابی حالات و بیماری های روان لازمه
خانوم جوانی که آرایش غلیظ داره، پسری که گرایش به همجنس داره، پیرمردی که ی می‌کنه 
هر کدوم چه داستان عمیقی دارن
گاهی توی خلوتم به دردهای نگفته ی مریضام فکر میکنم. خانمی که تظاهر می‌کنه به تنگی نفس یا درد شکم و یا سایر چیزایی که نمیشه ثابت کرد واسه جلب توجه فرد یا افرادی که ندیدنش ، نمیخان ببیننش یا نادیده ش میگیرن
بهم میگه احساس تنهایی نمیکنی؟میگم نه من تنها زندگی میکنم آدم تو جمع احساس تنهایی می‌کنه نه توی تنهایی

اینکه دوسش دارم چقدرش بابت اینه که کسی دیگه رو توی زندگیم نیاوردم؟
اگه با کسی دوست شده بودم یا پارتنر داشتم بازم اینقدر خاطرش واسم عزیز بود؟
شایدم جایگاهش تو قلبم بود و افراد دیگه فقط مثل عروسک خیمه شب بازی بودن واسه عیاشی و تفریح
این که در اوج خوشحالی یا وسط جمع یهو یادش میوفتم . لبخندم خشک میشه ، قفل و مچاله میشم تا کی قراره ادامه پیدا کنه؟
اون بزرگوار هر چی که نبود ،هر چند مدت که نبود ،بازم داغش سر دلم تازه س 
بازم خوبه 
حس نبودنش ، یاد و جای خالیش طی سالها ، مخدریه که نه میتونم ترکش کنم و نه حتی میخام

نمایندگی سواروسکی بودیم یهو برگشت بهم گفت کی گفته پول بده ؟
نگاهش کردم و منتظر موندم
گفت پول باعث میشه بتونی از زندگیت لذت ببری سفر میری . بوتاکس میزنی جوون میشی ، مداوم میری مراقبت های پزشکی رو انجام میدی بیماریت رو در مراحل اولیه درمان میکنی . حواست به خورد و خوراکت هست، ورزش میکنی . غصه ی اینده رو نداری . لازم نیست همش کار کنی یا کارایی رو انجام بدی که دوسشون نداری ، خوب میپوشی  ، احترام دریافت میکنی.
هیچی نگفتم . قفل دستبندو بستم ، ممنون همینو میبرم


بارداری چندمتونه؟
چهارم
زیرچشمی سر و وضعش رو ارزیابی کردم بعد سرم رو اوردم بالا و گفتم وضع مالیت خیلی خوبه؟  
شوهرم گفته میخاد. گفتم منم خیلی چیزا میخام اما شرایطم رو در نظر میگیرم
گفت ما با ماهی یه میلیون و نیم داریم زندگی میکنیم
.
از اون طرف به افرادی فکر میکنم که هر گوشی جدیدی میاد باید دستشون بگیرن سفرهای خارجی سوپر لاکچری میرن ،غذاهای فلان، کرم ضد چروک چند میلیونی و مهمونی انچنانی و جراحی زیبایی.
عدل خدا یا عقل بنده ی خدا ؟

حتی مستقل ترین افراد ، سخت ترین و سنگی ترین شون هم نیاز به توجه داره . شکلش متفاوته
در آستانه ی روز عشاق عرض میکنم ، چرا نباید ولت کنه ؟
یه دلیل خوب و محکم نیاز هست .چ و به چه دلیلی هست که یه نفر دوست شما میمونه؟
هر وقت حس کردی که یکی دوستت نداره ، عمقی تر فکر کن . نگو بیشعوره نگو بی لیاقته 
چه ویژگی منحصر به فردی دارین که در لیست دوستاش بمونین یا جایگاهتون تنزل پیدا نکنه؟
اگه نباشین. نبود شما چه خللی در زندگی دوستتون وارد می‌کنه؟
جای خالی شما چه مدت خالی خواهد موند و آیا براش آزار دهنده س یا اینکه یه بار از زندگیش برداشته میشه؟
دوست میتونه از یه همکار یا همکلاسی همجنس باشه تا همسرهمینقدر وسیع
اگه پای منافع در میون نباشه شما کسی رو در زندگیتون نخواهید داشت همینقدر ساده
گارد بگیرید چون از حقایق تلخ زندگی میگم
وقتی میگم منافع منظورم همه چیه .دوست داشته شدن .امنیت . پشتوانه ی مالی وهمچنین مسایلی که نمیشه نوشت
آدما میان و میرن .نباید از رفتنشون رنجید . میشه از رفتنشون یاد گرفت و فرد قوی تری شد .میتونی هم مثه یه بازنده مچاله بشی زانوی غم بغل بگیری و غر بزنی


وقتی میگم رابطه منظورم صرفا ازدواج نیست
قبلاً تو یکی از مطالبم نوشته بودم رابطه می‌تونه سطحی و زودگذر باشه مثل یه هم کلام شدن نیم ساعته در یه جمع دوستانه یا مستحکم ترین حالتش یعنی ازدواج
تاثیر افراد روی هم به این پایدار بودن رابطه خیلی مرتبط نیست.تاثیر پذیریشون به خیلی چیزا ربط داره که اینجا جاش نیست.ادمایی بودن تو زندگیم که فقط به بار دیدمشون یا مدت زمان کوتاهی باهاشون در ارتباط بودم اما کلامشون رو دوست داشتم و حرفاشون برام معنی دار بودن پس قطعا ازشون تاثیر گرفتم.بگذریم
 هدف نهاییت از زندگی که مثلا ازدواج بوده رسیدی انتظار داری شاهزاده ی سوار بر اسب خوشبختت کنه

حالا چرا وقتی رابطه شکل گرفت بعد از یه روز یه ماه یه سال یا ده سال رابطه از هم نپاشه؟

این اعدادی که گفتم بستگی به نوع رابطه داره و تغییرات طرفین

آیا منافع و نیاز های طرفین از رابطه مرتفع میشه؟ اگه نه چه دلیل قانع کننده ای دارن که تو رابطه بمونن؟

باید پیش خودت فکر کنی و ببینی که من چه ویژگی منحصر به فردی دارم
چرا نباید ولم کنه

آدمی که تو رابطه شکست میخوره ااما بازنده نیست به خودش بستگی داره که شکست خورده بمونه یا از شکستش درس بگیره و قوی تر بشه .اگه آدم حسابی زندگیمون گذاشت و رفت ، ازش ممنون باشیم که بهمون کمک کرده تا آدم بهتری باشیم


چند وقت پیش یکی واسم کامنت گذاشت یه پسره هست که پزشکه چیکار کنم جذبم بشه و بیاد خواستگاریم
واسه جواب دادن به این سوال کلی فکر کردم 

یه مثال مشابهی هست از خانم جوانی که به مدیر عامل ثروتمند یه شرکت امریکایی نامه می‌نویسه و میگه من تحصیل کرده زیبا و خوش اندام هستم چکار کنم تا بتونم با مردی دارای درآمد ماهیانه چند صدهزار دلار ازدواج کنم .مدیرعامل جواب میده که از نظر تجاری چنین معامله ای حماقته ، چون بحث سر یه سرمایه ی روبه زوال یعنی زیبایی در مقابل سرمایه ی روبه رشد یعنی ثروته.پس یه تاجر باهوش با دختر زیبا قرار میزاره اما ازدواج هرگز. مگه اینکه اون دختر به جز زیبایی چیزهای دیگه هم واسه عرضه داشته باشه 
نکته ی قابل تأمل :درآمد بالا از داشتن ثروت، ارزشمندتره
برگردیم سر دوست کامنت گذار وطنی خودمون
من اون شخص رو نمیشناسم پس بصورت کلی میگم
چرا یه نفر باید جذب شما بشه . انتخابتون کنه و بیاد خواستگاریتون
سر میگرده همسر پیدا میکنه .هر کسی واسه ازدواج یا دوستی مثلا یه سری معیار ها رو داره که طرف مورد نظرش رو ارزیابی می‌کنه و اگه از نظرش جالب باشه و طرف هم با شرایط انتخابگر کنار بیاد رابطه شکل میگیره
اینکه شما تحصیلات خاصی دارین خوش اندام هستین یا از دید خودتون زیبایین دلیل نمیشه که از دید بقیه هم همینقدر جذاب و منحصر به فرد به نظر بیاین. باور بفرمایین که از هر صدتا دختر شاید یکیشون قبول کنه زیباترین چشم های دنیا مال کس دیگه ای باشه.
اینکه شما لیسانس فوق لیسانس فلان رشته دارین خیلی خوبه اما آیا شغل متناسب و مرتبط هم دارین؟مدرک به تنهایی ارزش نداره چون دانشگاه های کم ارزش تو کشورمون زیادن .قصد توهین به هیچ رشته یا دانشگاهی رو ندارم صرفا عرض میکنم که رشته ی تحصیلیتون چقدر واسه ی خودتون یا کون مفید بوده،از نظر من این معیار ارزشمند بودن تحصیلاته
متاسفانه و یا خوشبختانه مسائل مادی از قبل پررنگ تر شده وکسی کتمانش نمیکنه. اینکه طرفین چه سطحی از امکانات و رفاه رو در زندگی قبل از ازدواجشون داشتن و الان میتونن باهم داشته باشن
به فرض که از نظر شرایط هم کفو بودین
تا اینجا قبول.
زندگی متاهلی نسبت به صد یا پنجاه و حتی بیست سال پیش هم تغییر کرده
در مورد پنج درصد بالای جامعه صحبت نمیکنم . عمده ی جامعه اگه زوجین باهم کار نکنن توی تامین مخارج زندگی مشترک گیر میوفتن. زندگی مشترک اونقدرا پروانه ای و عاشقانه نیست.اینکه از خونه ی بابا بپری بیرون قرار نیست همه چیز اوکی باشه
نکته ای که غالب افراد بهش توجه نمیکنن اینه 
فردی که باهاش ازدواج کردین قرار نیست واقعا اینجوری باشه باید تصور کنین حداقل ۲۵درصد درب و داغون تر و گنده دماغ تر هم بشه تحملش کرد.اگه هزاران مشکل دیگه هم نداشته باشه و خانواده ی محترمش مخفی نکرده باشن
نکته ی بعدی اینه
خانوما عمیقأ به توانایی خودشون در تغییر دادن اینی که آقاهه هست اعتماد دارن .یعنی خیلی روش حساب میکنن که بتوننشوهرشون رو‌مطابق میل خودشون عوض کنن. در مقابل آقایون فکر میکنن خانومه قراره همینجوری بمونه بدون تغییر . هر دو اشتباه میکنن 


عصبی ام
خیلی زیاد و نمیدونم از چی 
جا داره یه تابلو بندازم گردنم و بنویسم حتی الامکان به من نزدیک نشوید نامبرده تا اطلاع ثانوی تلاشی برای حفظ روابط ساده ،نیم بند، یک طرفه و بیخودش نمیکند
شاید بهتره تابلوعه رو نندازم و بزارم بقیه مثل قبل باشن و انتظار یک مهربان حرف شنو و قابل تحمل رو داشته باشن بیان و وقتی عملا تف کردم تو صورتشون بفهمن کم منم صبرم حدی داره
بهم میگه تو دوست همه ای
دیشب برای دومین بار باهاش تند برخورد کردم و اگه دوباره شروع کنه خدا میدونه چه برخوردی باهاش میکنم
ادم از خود گذشته ای نیستم اما ادمایی که زیادی خودخواهن رو هم نمیتونم تحمل کنم
مهربان همون مهربانه اما دلش نمیخاد زیادی مهربان به نظر برسه. این وسطا چهار نفر هم میخوان ناراحت بشن خب بشن به درک اسفل السافلین
از دوستی با چهارتافرصت طلب چی میخاد به من برسه؟ نخواستم ، ارزونی خودشون

شرایطی رو متصور بشین که یکی رو دوس دارین یا حتی فقط ازش خوشتون میاد . وضعیت بسته به جنسیت جسارت و طرفتون فرق میکنه
راه های متفاوتی هست
یک . بشینین و صبر کنین تا طرف بپره و تا آخر عمر ناله کنین
دو . بهش بگین و اونم نظرش مثبت باشه و ختم به خیر بشه
سه . بهش بگین و نظرش منفی باشه و برگردین سر خونه اول
چهار . بهش بگین و پس زده بشین و جایگاهتون به مرحله ای عقب تر برگرده
چه می کنین در چنین شرایطی؟
احتمالا واسه خیلیا پیش اومده
اقدامات دیگه هم اگه بلد بودین بگین


بین پیک شیشم و هفتم بود که بحثش پیش اومد در مورد اینکه چرا من همراهی نمیکنم .گفتم من یه هیولای درون دارم که نباید آزاد بشه اگه مهار از ذهن من برداشته بشه معلوم نیس چه اوضاع فاجعه ای به بار بیارم یا به کسی آسیب بزنم . سوگل سرشو از آشپزخونه آورد بیرون و گفت اون هیولایی که تو حبسش کردی ما سالهاست سوارشیم
دانیال گفت فقط چندساعته میشناسمت و توی شرایط برابر نیستیم اما به نظرم فردی هستی از خانواده ی مذهبی یا سی یاسی یا اینکه روابط خیلی محدودی داشتن.دوباره سوگل سرشو از آشپزخونه درآورد و گفت اونم الان سی پی یوش نهایتا سی درصد کار کنه دیشب کشیک بوده الان نیمه خوابه.دانیال ادامه داد منتها تو یه ذهن ساختار شکن و در عین حال منطقی داری حضورت توی این جمع بر خلاف منطق عقل گرات هست شخصیت برون گرا داری و از بودن در جمع لذت میبری اما در عین حال محافظه کاری و محتاط
مشاهده گری. اما و اگر های زیادی آورد به اصرار من بود که تحلیل هاش رو بهم گفت و در بین ش پونصد بار عذرخواهی کرد از بابت اینکه ممکنه حرفهایی که میزنه اشتباه باشه اما من می‌گفتم می‌خوام ارزیابی هات رو به عنوان اطلاعاتی که فرد باهوش در اولین برخوردش با من دستگیرش میشه بدونم
گفت چرا واسه خودت هیولای درون ساختی اونقدری که فکر میکنی ترسناک نیست هیولا ندیدی اینایی که تو ازش میگی و می‌ترسی خیلی عادیه 
گفت در لحظه زندگی می‌کنی و آینده برات مهم نیس .از ۱۶ تیپ شخصیتی تو چهارتاش رو‌داری . S p  و دوتا دیگه .سوگل راست می‌گفت خوابم میومد و نمی‌فهمیدم چی میگه.درست یادم نمونده چه حرفایی رد و بدل شد.از دانیال به جز اسمش چیزی نمی‌دونستم و اون از من یه اسم داشت و یه شغل
منتها خیلی دقت میکرد به حرفام و رفتارم با بقیه به حرکاتم .من همیشه از آشنایی با افرادی که از خودم باهوشترن لذت میبرم چون ازشون چیز یاد میگیرم
موقع رفتن با من دست داد  بهش گفتم ۲۱ ژانویه س بغلم کن .گفت : باشه، اما چرا؟ گفتم روز بغل کردنه گفت پس بیا بغلم .ناخواسته پا گذاشت رو پام و نگاهم به کفشش افتاد بخور کفش طبی بزرگ بود که به منظور اصلاح دفورمیتی استفاده میشه
بعدش که از سوگل در مورد بیماری دانیال پرسیدم فهمیدم سندرم اهلرز دانلوس داره.تک پسر خانواده س که بعد از بیست سال دنیا اومده چهار خواهر داره که بعد از اون دنیا اومدن یکی بخاطر سرطان و دیگری بخاطر عفونت ریه در زمینه ی ام اس فوت کرده
از من هفت سال بزرگتره
آدم خوش مشرب ، با ادب و دوست داشتنی بود. وقتی داشت مجلس رو ترک میکرد با خودش باقی مونده ی بطری رو برد با این استدلال که مهربان نمیخوره و شماها الکی بهش اصرار میکنین اون معذب میشه و شماها هم بهتون خوش نمیگذره از اون طرف بهتره تو شرایط برابر باشین.
هفته ی بعدش سوگل از از علاقه دانیال به خودش گفت و از اینکه بخاطر حجب و حیا تا حالا هیچی نگفته اما حد و حدود رو هم نگه میداره
غم عجیبی تو نگاهش بود اما خیلی مخفی 

شاید از نظر فانتزی قشنگ باشه واسه هم شمع روشن کنن و نمیدونم دعا و کلا خودشون رو به یه منبع مطلق قدرت وصل کنن برای تسکین
از نظر روانی به ادم کمک میکنه اما خب از نظر عقلی ، بازی ذهنه
حتی میشه گفت یه بازیه کثیف
کاشتن بذر امید صرفا بد نیست اما هدفی که پشتشه مهمه
هیتلر سخنرانی های انگیزشی میکرد و خب تو کارش موفق بود . از بعضی نظرها میشه گفت به دنیا کمک کرد 
مشابهات هیتلر هم کم نبودن که حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن
نتیجه ش هم مشخص شد نتیجه ی امید واهی به مردم ساده لوح
منم ارزو کردم واسه خودم . بهم گفت تو فقط خودتو میبینی نه اطرافیان دوستات خانوادت و افرادی که بهت نیاز دارن .تو فقط میخای مورد دلسوزی واقع بشی پیامت اینه  آهاااااای به من توجه کنین وکرنه دلیل دیگه ای نمیبینم که یکی مثه تو بره تو اون شرایط کار کنه. میگم من دو ساله اینجا کار میکنم ، به جز فامیل درجه یک م کسی خبر نداشت که من اینجام هیچ عکس و استوری از اینجا نمیزاشتم . میگفتم سربازی ام و مرخصی ندارم که خونه نمیام. میگه الان چی ؟جرا موندی؟ میگم میخام دور باشم . میگه بیا واسه تخصص بخون . تو هیچیت نیس . یه دریچه ی کوجیک واسش باز کردم از غم درونم . . . دو سه تا دیونه بهم گفت بعد گفت نمیگم هیجیت نیست همه چی درست میشه برگرد بیا. بحث رو خیلی کش ندادم . 
"قضاوت نکن " یه شعار بسیار مسخره س . قضاوت کردن کار ما هاست اما با اندکی تلاش میتونی نظرت رو پیش حودت نگه داری ، اعلامش و کوبوندنش ت صورت دیگران وقتی نظرت رو نپرسیدن از مصادیق بیشعوریه
.
* کاری کردی . خواجه امیری

جناب آقای نولان
ابتدا بگذارید بوسه بزنم بر فرق سر مبارکتان و سپس در ادامه سوالاتی دارم از حضور شریف
آیا به این نمی اندیشید که وقتی فیلمی مثل ممنتو رو میسازین یکی مثه من از رو‌فیلم شما شیش تا سناریو و فیلم نامه میسازه؟
آیا این کار شما خلاف اخلاق نیست؟
خب تدی در ابتدا کشته میشه و این یه پایان بی نقصه
منتها این موش و گربه بازی لئونارد با توجه به حافظه ی چند دقیقه ایش نمیتونه بیشتر از یکی دو راند پیش بره
نقص فیلم نامه به نظرم اونجاس که نامزد جیمی, ماشین و لباسای جیمی تشخیص نمیده ؟نمیدونه جیمی رفته با یه ناشناس معامله ی مواد کنه؟از خودش نمیپرسه چرا لئونارد سوارد ماشین جیمی ه؟حالا که جیمی غیبش زده چرا یادداشتش تو جیب لئونارده؟
خب یه چیز دیگه .چطور لئونارد که هر ده دقیقه ریست فکتوری میشه تدی رو فقط روزی یه بار یادش می‌ره و هر بار ری استارت میشه دچار گسیختگی مکان نمیشه 
نقش خواب و بیداری در مورد حافظه ی لئونارد هم جای بحث داره
پولا چی میشه و نامزد جیمی از لئو تا کجا میخاد استفاده کنه
در مورد دست و پا کردن خاطرات ساختگی از همسری که هیچوقت وجود نداشته چقدر شباهت هست بین لئونارد و من .
.
#فیلم_خوب_ببینیم
#غمتون_کم
#memento

چند روز پیش که خیلی عصبی بودم دلم میخواست یه حیون خونگی داشته باشم حالا خیلی هم کوجیک نباشه در حد مرغ عشق و عروس هلندی به کارم نمیاد.کاش سگ یا گربه داشتم که بتونم باهاش حرف بزنم و اون فقط نگاه کنه . مخصوصا سگ وقتی تو چشماش نگاه میکنی و حرف میزنی ، انگار میفهمه 
اما میدونی با روحیه ی من تضاد داره
هفته ی پیش حس کردم ماشینمو چقدر دوسش دارم تصمیم گرفتم بفروشمش 
#انقطاع #سه شنبه ها_با_موری
.
* تو نباشی  از سحر

اگر چه دلخوشی‌ای زیادی تو زندگیم ندارم اما میدونم به یه دلیلی هنوز زنده ام .اونم اینه که بدرد نخور نبودم و وجودم لازم بوده. افرادی هستن که به وجود من نیاز دارن شاید همین چهارتا مریضی که میبینم و کار خیلی خاصی هم واسشون نمیکنم شاید خانواده م که دوسشون دارم و دوستم دارن
حاضرم در هر لحظه زندگیم رو واسه خانوادم بدم.
خانواده ی من شامل سه نفرن، پدرم مادرم و برادرم. خاله و عمه و دایی که خانواده محسوب نمیشن.
درسته که داداشمو خیلی اذیت میکنم و دائما سر به سرش میزارم اما قلبا دوسش دارم .از خانواده م که بیرون برم واقعا هیچکس برام اهمیت چندانی نداره. بخاطر شیوع بیماری به اصطلاح کرونا ، این ماه خونه نرفتم عید هم نمیرم چون ممکنه آلوده شده باشم و ناقل بدون علامت باشم.شاید اردیبهشت چند روزی برم خونه شایدم خرداد. بابام زنگ زده میگه فلان منطقه رو نرو ، اوضاعش خوب نیس. میگم اونجا هم نرم کجا برم؟خونه هم که نمیتونم بیام؟ممکنه آلودتون کنم . میگه ایشالا که چیزیت نیس برگرد بزار آب ها از آسیاب بیوفته .میگم خواهش میکنم شما از خونه بیرون نرین که من خیالم راحت باشه .من حواسم به خودم هست چیزیم نمیشه

بهم میگه قبل از اینکه عکست رو ببینم جزو کراش هام بودی خندیدم
وقتی ویس ت رو شنیدم گفتم این وبلاگ و صدا مال یکی دیگه س این قیافه مال یکی دیگه.میخندم چون جوابی جز خندیدن نداشتم
بهش گفتم به عنوان دختری که مار خورده و افعی شده. از نظر شما من آدم زبون بازی حساب میشم گفت آره بکار بردن جملات تیکه انداختن و خوب حرف زدن. توی حرف زدنتون هم عشوه و ناز خاصی هست ضمنا از نظر راهکار هایی هم که ارائه میدین واسه من که تجربه ی زیادی ندارم خیلی خوب و قابل قبوله .من پوکرفیس .پرسیدم طی این چندسال باتوجه به شناختی که از من رسیدین چقدر امکانش هست آدم دروغگویی باشم؟
گفت خب من راست و دروغ رو درست متوجه نمیشم .اگه دیده باشین حرفای بقیه رو هم میگم تا شما تحلیل کنین.گفتم نظرت در مورد پایبندی دوازده ساله و عشق عجیب من چی ؟ به نظرت ساختگی نمیاد؟
 با توجه به شناختی که از شما دارم نه ولی با شناختی که از پسرا دارم آره .عشق یا دروغه یا پاتولوژیک
گفتم ببین ممکنه رابطه ی عاشقانه ی من از اساس دروغ باشه و کلا دختری وجود نداشته باشه یا مثلاً بوده اما من بهش پایبند نبودم و الکی اینجا ناله کردم
پرسید چه منفعتی برات داشته؟
گفتم خب من جلب توجه کردم یه عده رو دور خودم جمع کردم احساساتی به نظر رسیدم و یه عده به قصد کمک بهم نزدیک شدن و من ازشون سوئ استفاده کرده باشم. پرسید چجوری سو استفاده ای؟ گفتم مثلا میبرم لاکپشت سخنگو ببینن
با تعجب پرسید ناموسأ؟
بلند خندیدم و گفتم میبینی حقیقت همینقدر می‌تونه گنگ باشه
گفت گیجم کردی. حقیقت در موردت چیه ؟
گفتم شخصیه اما منظور من از این بحث این بود که به هیچ کس اعتماد نکن با هرکس در ارتباطی حواست رو جمع کن . حرفاشو گوش کن اما بسنج و دقت کن
امروز پیام داد کات کردم

# حجت اشرف زاده

ممنوع ، محدود ، کنترل . آزادی عمل تا کجا؟
من یه پسر ده ساله دارم .میدونی پنج سال دیگه میخاد تولد بگیره شاید دیگه اونوقت راحت نباشه که منم پیش دوستاش بشینم . شاید بخاد یکی رو دعوت کنه پس چه بهتر که منم ببینم و بدونم با کی در ارتباطه ، از طرف دیگه میدونه که حواسم بهش هست پس خود به خود حواسشو جمع میکنه .هرز نمیپره ،هر روز با یکی باشه و لازم باشه بره خونه یکی که معلوم نیس کیه و اونجا چیکارا بکنه . اون دختره چی اونم یه امنیت خاطری داره که این پسر یه خانواده داره و در جریان کارش هستن پس همینجوری ولم نمیکنه .
تحت فشار نمیزارمش ولی ازش صداقت میخام و این که حد و حدود رو رعایت کنه
واسه همینا خونه م رو دوبلکس ساختم 
نه که درک نکنم ، کاملا متوجه میشم چی میگه اما اینکه تا چه حد باهاش موافق یا مخالفم رو ابراز نکردم دوتا ابروها رو دادم بالا و نگاش کردم
دارم این سبک از زندگی رو تو ذهنم مرور میکنم تا حد بسیار زیادی کپی برداری شده از فیلم و سریال های آمریکاییه ، حداقل در نگاه اول . زندگی که اون واسه پسرش تو سن 15 سالگی تصور میکنه گمونم واسه من تا 55 سالگی هم قفله .
شاید متهم بشم به نداشتن عقل سلیم ولی به نظرم یه بخشی از عشق و عاشقی دوره ی نوجوونی برمیگرده به مخفی کاریش . اینکه پدر مادرت متوجه نشن تو داری چه غلطی میکنی !
بهانه جور کنی و بپیچونی ، اس ام اس و حرف زدن مخفیانه و قرار گذاشتن تو جایی که آشنا نبینه . واقعا اینا یه بخشی از فرایند عشق بود که زیباترش میکرد سختی هایی که باعث میشد شیرین تر باشه و ذوق دیدنش رو داشته باشی ولی الان که یه هفته بعد از آشنایی، تو وضعیت های متفاوت 60 تا و حتی 600 تا عکس از هم دارن .اون میل و کشش کمتره. چه بسا حتی زودتر از اون با دو بنده رو تشک در حال کشتی گرفتن باشن
بقیه رو نمیدونم اما خودم در سن 15 سالگی توانایی تصمیم عاقلانه نداشتم از محدودیت هایی که داشتم راضی ام و با طرز تفکر فعلیم اونا رو واسه فرزندم هم اعمال خواهم کرد
شاید من اشتباه میکنم و از قافله عقبم شایدم این دهه یه دوره ی گذراس .
اینکه چی آموزش حساب میشه و چی رواج بی بند و باری ، اصلا واضح نیست حد و حدودش تو هر خانواده فرق میکنه . توی مدرسه جاش خالیه . نطام آموزشی که گمون میکنه مخفی کاری بهتره ، خانواده هم که دلشون نمیخاد روشون تو روی فرزنداشون باز بشه . این حلقه ی خالی با چی پر میشه؟ با مجموعه ای از خرافات و اطلاعات غلطی که پایه ای از واقعیت ندارن . نتیجه ش چی میشه . یه جامعه ی بیمار

چون همه چی آرومه و منم خیلی خوشبختم 
اصلا هیچ درگیری ذهنی ندارم . 
پول مفت و بی زحمت به دست آوردم ، همونی که قدیما بهش میگفتن باد آورده ولی نمیدونم چرا باد واسه ما فقط خاک میاره
از زور بیکاری و وقت اضافه ای که نمیدونم چیکارش کنم
یا مثلا چون زیادی خوابم سنگینه و دنیا و کل کائناتش به کتف چپم هم نیست
دیگه جونم واستون بگه از همه ی جمعیت جهان بیشتر در مورد اقتصاد و سرمایه سر در میارم تازه شما که غریبه نیستین و جمیعا در جریانین که تحصیلاتم از همون اول با عدد و رقم و حسابرسی عجین بوده 
آخه بچه مگه مجبوری؟


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آزمایشی ویستا رایانه رضا تبلیغات اینستاگرام پیامک تاپ احقاق Andrea باشگاه کوهنوردان ایلام Tracy