فیلم مغزهای کوچک زنگ زده رو دیدم.یکی از شخصیت های فیلم به اسم امیر حدود 30 سالشه ولی نمیدونه پدر مادرش کی هستن کنجکاوه ولی جرات نمیکنه از پدر خونده ش بپرسه چون از بعدش میترسه و نمیدونه چی قراره بشه
من یه جور دیگه نمیخوام بدونم
من ترسو ام آره
استوری زیاد میزارم، واسه اون میزارم، به عشق خودش، همونی که اینهمه ساله دوسش دارم حتی یه روز نبوده که به یادش نباشم
اگه اهنگ عاشقانه و غمگین گوش میکنم شعر میخونم شعر مینویسم فقط اون تو ذهنمه
میدونه؟ نه
منو میشناسه؟ بله
میخام حسم بدونه؟ هرگز
تو میفهمی یعنی چی که گاهی از تلفن عمومی بهش زنگ میزنم که فقط صدای الو گفتنشو بشنوم؟
خریت های عجیب تری که واسش کردم و نمیدونه
بهش فکر میکنم ضربانم بالا میره اخ نگم که وقتی از جلو محل کارش رد شدم.
افرادی که استوری هام رو میبینن چک نمیکنم
میخام به این فکر کنم که استوریامو میوت کرده
یا ندیده
ندیده که هیچی نگفته
که اگه واسه سنگ اینا رو گفته بودم و میتونست بشنوه تا حالا یه واکنشی داده بود
نه میدونم که ندیده 

آره آره


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ترشی و مربا جدیدترین سایت دانلود کتب خارجی کارتن پلاست Ryan ساتیر مسافرت های یهویی Rob panjarehvistabest محمد صدوقی